کد مطلب:140616 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244

ترغیب و تشویق شوهران و فرزندان خود به حضور در صحنه
زنان علاوه بر آنكه از جهت تربیت حماسه سازان كربلا، در قیام عاشورا نقش مهمی را

ایفا كردند، از جهت تشویق و ترغیب شوهران و فرزندان خویش چه پیش از عاشورا و چه در روز عاشورا و در گیراگیر نبرد نیز سهم بسزایی داشتند. قیام عاشورا از همه جهات و ابعاد در تاریخ قیامی منحصر به فرد است. در صحنه كربلا حدود هفتاد و چند نفر در مقابل دهها هزار نفر صف آرایی كردند. روشن است كه در چنین صحنه ای تنها كسانی می توانند حضور یابند كه در درجه اعلای فداكاری، ایثار و از خود گذشتگی قرار داشته باشند، هیچ گونه وابستگی و دلبستگی به غیر خدا نداشته باشند و جز كسب رضای او و اطاعت فرمان او هدف دیگری را دنبال نكنند. در میان یاران امام حسین(ع) اشخاصی وجود داشتند كه در یاری امام(ع) و فداكاری در راه او كمترین شك و تردیدی به خود راه نمی دادند و هیچ چیز نمی توانست در این راه مانع و جلودار آنان گردد. گروه دیگری نیز وجود داشتند كه در آغاز گام نهادن در چنین راه دشواری یا ادامه حركت در آن نیاز به دلگرمی و پشتوانه قوی و نیرومندی داشتند كه در مواقع مناسب به آنها نیرو دهد و آنان را در پیمودن این مسیر یاری بخشد. اینجاست كه حضور تعدادی از مادران و همسران حماسه سازان كربلا در نهضت حسینی بار دیگر جلوه گر می گردد. یكی از یاران فداكار و باوفای امام حسین(ع) زهیر بن قین است. زهیر از چنان شایستگی و لیاقتی در صحنه كربلا برخوردار بود، كه از سوی امام(ع) به فرماندهی جناح راست سپاه منصوب گردید. [1] در شب عاشورا وقتی امام حسین(ع) بیعت خود را از یارانش برداشت و آنان را میان ماندن و رفتن آزاد گذاشت، هر یك از یاران امام(ع) به نحوی اظهار وفاداری كردند. زهیر بن قین در این میان به امام(ع) عرض كرد: «به خدا سوگند! دوست داشتم هزار مرتبه كشته می شدم و خداوند به وسیله آن تو و اهل بیتت را از كشته شدن حفظ می كرد.» [2] .

چنین شخصیتی با این همه عظمت و بزرگواری در آغاز در یاری كردن امام(ع) مردد بود و بر اثر تشویق و هشدار همسرش - دیلم دختر عمرو - در راه حسین(ع) گام نهاد. یكی از یاران زهیر گوید: در سال 60 ه.ق ما با گروهی همراه زهیر در مراسم حج شركت كردیم. در راه بازگشت سعی می كردیم تا حتی المقدور از امام حسین(ع) فاصله بگیریم، تا اینكه ناچار در منزلی فرود آمدیم كه امام(ع) نیز با یارانش در آنجا فرود آمده بودند. پس از آنكه مشغول صرف غذا شدیم ناگاه فرستاده امام(ع) وارد شد و پس از سلام به زهیر گفت: «امام(ع) از تو خواسته كه نزد او بروی». با شنیدن این جمله بهت و حیرت آن چنان اهل مجلس را فرا گرفت كه هر كس، هرچه در دستش بود از دستش افتاد. در آن فضای بهت و حیرت و سكوت ناگاه صدای همسر زهیر بلند شد كه بانگ برآورد: «سبحان اللَّه! فرزند رسول خدا(ص) از تو می خواهد كه به نزدش بروی و تو از این كار خودداری می كنی؟ چه می شود كه اگر به نزد او بروی و سخنش را بشنوی؟» همین یك جمله به منزله جرقه ای بود كه زهیر را به حركت وا داشت. او پس از ملاقات با امام(ع) حال و هوای دیگری پیدا كرد، چهره اش نورانی و درخشان گردید. [3] .

شاید اگر زهیر از همراهی چنین همسری برخوردار نبود، به آن همه افتخار و ایثار دست نمی یافت. بدون شك اگر جامعه آن روز تعداد بیشتری از این گونه همسران فداكار و زنان باایمان در اختیار داشت اشخاص بیشتری همانند زهیر به تاریخ تحویل می داد. پس از آنكه حضرت مسلم(ع) به خاطر دستگیری هانی مجبور به قیام و فراخوان نیروهایش گردید، چهل هزار نیروی مسلح اطراف او اجتماع كردند. حضرت مسلم پس از آنكه آنان را آرایش نظامی داد و برای هر گروه فرمانده ای مشخص كرد، به سوی قصر ابن زیاد حركت كرد. ابن زیاد كه بیش از 50 نفر با او نبودند از ترس به داخل قصر پناه بردند، درهای قصر را بستند و از بالای قصر اهل كوفه را به آمدن سپاه شام تهدید كردند. در اینجا بود كه زنان دست شوهر و فرزندان خود را می گرفتند و از سپاه مسلم جدا می كردند به طوری كه مسلم هنگام شب تنها و بی كس در كوچه های كوفه سرگردان ماند. [4] .

آیا اگر در آن روز زنان كوفه همانند همسر زهیر به جای اینكه شوهران و فرزندان خود را از صحنه خارج كنند آنان را تا مرز شهادت تشویق به ماندن و فداكاری می كردند، حضرت مسلم بر عبیداللَّه بن زیاد پیروز نمی گردید؟ و آیا اگر حضرت مسلم بر كوفه پیروز گردیده بود، امام حسین(ع) موفق نمی گردید بار دیگر حكومت پدر بزرگوارش را در آن شهر تجدید بنا كند؟ آیا اگر زنان مدینه، بصره و دیگر شهرهای اسلامی دیلم گونه شوهران و فرزندان خود را به جانفشانی در راه فرزند پیامبر(ص) تشویق می كردند، امام حسین(ع) بر یزید و یزیدیان پیروز نمی گردید؟ و آیا و آیا... ولی افسوس، افسوس كه جامعه آن روز از وجود چنین زنان قهرمان و فداكاری كمتر بهره مند بود. در تاریخ كربلا موارد دیگری نیز به چشم می خورد كه مادران و همسران در مواقع حساس كه ممكن بود نوعی سستی در كار مردان پدید آید، به آنان نیرو می دادند و آنان را از خطر لغزش و انحراف باز می داشتند. یكی از این زنان فداكار و نمونه تاریخ مادر وهب بن عبداللَّه كلبی است. او همراه فرزند و عروس خود در صحنه كربلا حضور یافتند. در روز عاشورا، مادر وهب به فرزندش گفت: «فرزندم برخیز و فرزند رسول خدا(ص) را یاری كن!» وهب به میدان رفت و پس از آنكه تعدادی از سپاه عمر سعد را به هلاكت رساند، نزد مادر بازگشت و به او گفت: «ای مادر! آیا از من راضی شدی؟» مادر وهب پاسخ داد: «از تو راضی نمی شوم تا اینكه در حمایت و دفاع از فرزند پیامبر اكرم(ص) به شهادت برسی!» در اینجا همسر وهب به او گفت: «ترا به خدا سوگند می دهم كه مرا به مصیبت خود گرفتارنسازی!» بار دیگر مادر وهب به او گفت: «فرزندم به سخن او گوش فرا نده، به میدان باز گرد و از فرزند پیامبر(ص) حمایت كن تا در قیامت به شفاعت او نایل گردی!» [5] .

در تاریخ كربلا سرگذشت یكی دیگر از زنان باایمان و فداكار به چشم می خورد كه با تشویق و ترغیب شوهر و فرزندش سبب گردید كه آنان در دفاع از سالار شهیدان به فوز شهادت نایل گردند. گرچه نام این بانوی باایمان در تاریخ ذكر نشده است، ولی یاد و خاطره او برای همیشه در تاریخ زنده است. در تاریخ آمده است كه زنی همراه شوهر و فرزند خود در صحنه كربلا حضور یافتند. در روز عاشورا شوهر این زن در دفاع از امام(ع) به شهادت رسید؛ ولی این زن آن چنان قوی و نیرومند بود كه شهادت شوهر ذره ای در عزم و اراده پولادین او خللی وارد نكرد. پس از شهادت شوهر این شیرزن تاریخ رو به فرزندش كرد و گفت: «فرزندم برخیز و از فرزند رسول خدا(ص) دفاع كن تا به شهادت برسی!» فرزند برای كسب اجازه خدمت امام حسین(ع) رسید. امام(ع) با مشاهده آن جوان فرمود: «این جوانی است كه پدرش به شهادت رسیده، از این رو شاید مادرش از میدان رفتن او ناراحت باشد!» آن جوان با شنیدن این جمله به امام(ع) عرض كرد: «ای فرزند رسول خدا(ص)! مادرم به من دستور خروج داده است!» جوان اجازه جنگیدن گرفت و عازم میدان نبرد گردید. [6] .


[1] عبدالرزاق المقرم، مقتل الحسين(ع)، دارالثقافة للطباعة و النشر، الطبعة الثاني، 1411ه.ق، ص 225.

[2] عبدالرزاق المقرم، همان، ص 214؛ سيدبن طاووس، همان، ص 40.

[3] ابن نما الحلي، همان، ص 46؛ سيدابن طاووس، همان، ص 31.

[4] عبدالرزاق المقرم، همان، ص 156.

[5] سيدابن طاووس، همان، ص 45 و 46؛ خوارزمي، مقتل الحسين، منشورات مكتبة المفيد، 12:2 و 13.

[6] خوارزمي، مقتل الحسين، 21:2 - 22.